سلام بر مهدى(ع)، خورشید جان ها و امید انسان ها. مهدى(ع)، یادگار پیامبران، خلاصه ابراهیم، عصاره محمد، احیا و زنده کننده سنت هاست. نیمه شعبان، مطلع خورشید فروزان مهدى(ع) در ظلمت تاریخ است. پیروان قائم آل محمد(ع) همچون او اهل قیام و انقلابند.

مهدى(عج)، کعبه مقصود و قبله موعود امت هاست.

غیبت کبرا، دوره آزمایش منتظران راستین حضرت مهدى(ع) است.

وقتى نیمه شعبان مى رسد، گلواژه هاى «انتظار»، «ظهور»، «فرج»، «حکومت جهانى»، «قسط و عدل»، «دیدار» و «مهدى» مى شکفد.

نیمه شعبان، عید منتظران وراثت زمین براى مستضعفان و شکست سلطه هاى جبّاران است. نیمه شعبان، افروختن چراغ شوق در دل شیعیان و امید بخشیدن به محرومان است.

و امروز در آستانه نیمه شعبانیم! عاشقان عیدتان مبارک!


+ نوشته شده در  ساعت ;  توسط www.gharebaneh.com;  | نظرات دیگران: نظر

شعبان ماه بسیار شریفی است، و به پیامبر اکرم حضرت محمّد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم  منتسب می‌باشد، و آن حضرت همه ی این ماه را روزه می‌گرفت، و روزه ی آن را به ماه مبارک رمضان متّصل می‌نمود،‌ و می‌فرمودند:

 "شعبان ماه من است، هر که یک روز از این ماه را روزه بدارد، بهشت بر او واجب می‌شود"

از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است:

چون ماه شعبان می‌رسید حضرت زین‌العابدین علیه السلام اصحاب خود را جمع می‌کردند و می‌فرمودند:

ای اصحاب من! می‌دانید این چه ماهی است؟ این ماه شعبان است، و حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم

می‌فرمودند شعبان ماه من است، پس در این ماه برای جلب محبّت پیغمبر خود صلوات الله علیه، و برای تقرّب به سوی پروردگار خویش،‌

روزه بدارید،‌ به خدایی که جان علی‌بن الحسین علیه السلام به دست قدرت اوست سوگند یاد می‌کنم از پدرم حسین‌بن علی علیه السلام

شنیدم که فرمود: از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم: هر که شعبان را برای جلب محبّت پیامبر، و تقرّب جستن به سوی خداوند روزه بدارد

 خداوند او را دوست بدارد، و در روز قیامت به کرامتش نزدیک نماید، و بهشت را بر او واجب گرداند.

شیخ از صفوان جمّال روایت کرده است که امام صادق علیه السلام به من فرمود: کسانی را که پیرامون و اطراف تو هستند به روزه ی ماه شعبان

 وادار کن!

گفتم: فدایت شوم! مگر در فضیلت آن چیزی می‌بینی؟

فرمود: آری! رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم هرگاه هلال ماه شعبان را می‌دید، به منادی دستور می‌داد تا در مدینه ندا کنند: ای اهل مدینه!

من از جانب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به سوی شما ارسال شده‌ام.

آن حضرت می‌فرماید: آگاه باشید! به درستی که شعبان ماه من است، خدا رحمت کند کسی را که مرا در ماه من یاری کند (یعنی روزه بدارد آن را).

سپس امام صادق علیه السلام چنین گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمود:

از هنگامی که شنیدم منادی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در ماه شعبان ندا داد، روزه ی شعبان از من فوت نشد،

و تا زمانی که زنده هستم به خواست خداوند از من فوت نخواهد شد.

پس می‌فرمود:

روزه ی دو ماه شعبان و رمضان مایه ی توبه و آمرزش خداست.

اسماعیل‌بن عبدالخالق روایت کرده است:

نزد امام صادق علیه السلام بودم، ذکر روزه ی شعبان به میان آمد، حضرت فرمود:

در فضیلت روزه ی شعبان چنین و چنان است،تا جایی که انسان مرتکب قتل حرام می‌شود، پس چنانچه شعبان را روزه بدارد،

این روزه به او سود می‌رساند،‌ و به خواست خداوند آمرزیده می‌شود!

بعضی از اعمال مشترک این ماه:

1.  هر روز هفتاد مرتبه بگوید: أًستَغفِرُاللهَ وَ أَسأَلُهُ التَّوبَهَ

 2. هر روز هفتاد مرتبه بخواند: أَستَغفِرُاللهَ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ الحَیُّ القَیُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَیه 

توجه: در بعضی روایات الحیُّ القَیُّومُ پیش از الرَّحمنُ الرَّحیمُ  است، و عمل به هر دو خوب است و از روایات استفاده می‌شود که بهترین دعاها و ذکرها در این ماه استغفار است، و هر که در هر روز این ماه هفتاد مرتبه استغفار کند، مانند این است که در ماه‌های دیگر هفتاد هزار مرتبه استغفار نماید.

3. در این ماه صدقه بدهد،‌ گرچه نصف دانه ی خرمایی باشد، تا حق‌تعالی بدن او را بر آتش دوزخ حرام کند.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که از وجود مبارک ایشان درباره‌ی فضیلت روزه ی ماه رجب سؤال کردند.

فرمود: چرا از روزه ی شعبان غافل هستید؟

راوی عرض کرد: یا ابن رسول‌الله! کسی که یک روز از ماه شعبان را روزه بدارد، چه ثوابی دارد؟

فرمود: به خدا سوگند بهشت پاداش آن است.

عرض کرد :یا ابن رسول‌الله! بهترین اعمال در این ماه چیست؟

فرمود: صدقه و استغفار، هر که در ماه شعبان صدقه دهد حق‌تعالی آن را رشد و نموّ دهد همان‌گونه که یکی از شما بچّه شترش را رشد می‌دهد، تا آن که در قیامت، در حالی که به اندازه ی کوه احد شده باشد به صاحبش باز گردد.

4. در تمام این ماه هزار مرتبه بگوید:

لا إِلهَ إِلَّا اللهُ، وَ لا نَعْبُدُ إِلّا إیّاهٌ مٌخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ

 معبودی جز خدا نیست، و نپرستیم جز او را، در حالی که دین را برای او خالص کردیم، گرچه مشرکان را خوش نیاید

توجه: روایت است که این ذکر، پاداش بسیاری دارد، از جمله اینکه در نامه ی عملش عبادت هزار ساله بنویسند.

5. در هر پنجشنبه ی این ماه، دو رکعت نماز بجا آورد. در هر رکعت پس از سوره ی مبارکه حمد  صد مرتبه  سوره مبارکه اخلاص خوانده و بعد از سلام نماز، صد مرتبه صلوات بفرستد، تا حق‌تعالی هر حاجتی که در امر دین و دنیا دارد روا کند، و نیز روزه ی هر پنجشنبه این ماه فضیلت بسیار دارد.

توجه: روایت شده است که در هر پنجشنبه ی ماه شعبان آسمانها را زینت می‌کنند، پس ملائکه عرض می‌کنند:

 خداوندا! روزه‌داران این روز را بیامرز، و دعای آنان را اجابت فرما.

در خبر نبوی است:

هر که روز دوشنبه و پنجشنبه ی شعبان را روزه بدارد، حق‌تعالی بیست حاجت از حوایج دنیا، و بیست حاجت از حوایج آخرت او را برآورد.

6. در این ماه بسیار صلوات فرستد.

 


 

 

مرجع: پایگاه "استاد حسین انصاریان"

شکوری- با تصرف


+ نوشته شده در  ساعت ;  توسط www.gharebaneh.com;  | نظرات دیگران: نظر

چقدر درگیر این شدیم که چرا صدا و سیما ایام فاطمیه مراعات نکرد!
چقدر درگیر این شدیم مسئولین،دانشگاهها مراعات نکردند!
چقدر درگیر عروسی های جماعت بی خیال شدیم!

 

بسیجیان عملیاتی
خوش به سعادت،آقای حجازی،که روزیتون شد در ایام میلاد حضرت زهرا .س. شد رجعت کنید.
آقای حجازی غم فراغتون با دل خیلی ها بازی کرد،خیلی ها اشک ریختند،جماعتی ناراحت شدند!

بسیجیان عملیاتی

حتی میشه گفت ایران غمگین بود!

بسیجیان عملیاتی

انقدر درگیر غم ناصر حجازی شدند که حتی تلویزیون هم یادش رفت میلاد حضرت زهرا.س. است!
خلاصه همه چیز عکس هم شد!
ایام  فاطمیه انقدر ناراحت نبودیم که روز میلاد ...!
      روحت شاد"

منبع: بسیجیان عملیاتی


+ نوشته شده در  ساعت ;  توسط www.gharebaneh.com;  | نظرات دیگران: نظر

منابع اهل تسنن :
روایات بسیاری در کتابهای اهل تسنن وجود دارد که ثابت میکند ، خلیفه دوم به همراه عده‌ای از دشمنان اهل بیت، به خانه وحی هجوم برده و در حالی آن جا را به آتش کشیده اند که فاطمه زهرا سلام الله علیها به همراه نوادگان رسول خدا در داخل خانه بوده‌اند . وجود این روایات در منابع خود اهل سنت ما را از هر گونه ارجاع به منابع شیعی (که مورد پذیرش آنان نیست) کاملا بی‌نیاز می‌کند و به اصطلاح از خود آنان بر علیه خودشان دلیل اقامه خواهیم نمود.
1 . امام جوینی (730هـ) :
از آن جایی که روایت جوینی اهمیت بیشتری داشت و نیز تصریح به مقتوله بودن صدیقه طاهره دارد، نخست این روایت را نقل و بقیه روایات، بر اساس سال درگذشت نویسنده کتاب آورده می‌شود.
جوینی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این گونه روایت می کند :
روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علی بر او وارد شد ، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد ، اشک آلود شد ، سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پیامبر گریست . در پی آن دو ، فاطمه و علی علیهما السلام بر پیامبر وارد شدند ، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد ، وقتی از پیامبر علت گریه بر فاطمه را پرسیدند ، فرمود :
زمانی که فاطمه را دیدم ، به یاد صحنه ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد ، گویا می بینم ذلت وارد خان? او شده ، حرمتش پایمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالی که پیوسته فریاد میزند : وا محمداه ! ؛ ولی کسی به او پاسخ نمی دهد ، کمک می خواهد ؛ اما کسی به فریادش نمیرسد .
او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق میشود ؛ و در حالی بر من وارد میشود که محزون ، گرفتار و غمگین و شهید شده است .
و من در اینجا میگویم : خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده ، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده ، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه آمین گویند .[1]
ذهبی در شرح حال امام الحرمین جوینی می گوید:
از امام روایت کننده و حدیث گوی یگانه کامل فخر اسلام و صدر دین ابراهیم بن محمد بن الموید بن حمویه الخراسانی الجوینی روایت شنیدم ( درس گرفتم ) … و وی بسیار به روایات و بدست آوردن کتب حدیثی اهمیت می داد خوش صدا و خوش سیما بود و شخص با هیبت و دین دار و صالحی بود .[2]
2 ابن أبی شیبه (239هـ) :
وی که از اساتید محمد بن اسماعیل بخاری بوده ، در کتاب المصنف میگوید :
هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند ، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .
این جمله را گفت و بیرون رفت ، وقتى على (علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پیامبر به على (علیهم السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد ![3]
3 . علامه بلاذری (270هـ) :
ابوبکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون على(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچى کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بیاورد ، عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(علیها السلام) رفت. فاطمه(علیها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تویى که مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر مى سازد . [4]
4 . ابن قتیبه دینوری (212-276هـ) :
ابی بکر به دنبال عده ای که حاضر نشده بودند با او بیعت کنند بود همان افرادی که نزد علی ( علیه السلام ) تجمع کرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسید آنان را صدا کرد، ولى آنها اعتنایى نکرده و از خانه خارج نشدند. عمر هیزم خواست و گفت:
به همان خدایى که جان عمر در دست اوست، سوگند یاد مى کنم که بیرون بیایید و گرنه خانه را با کسانى که در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(علیها السلام) در این خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!
در روایت دیگری آمده است : عمر با عده زیادی از انصار و افراد کمی از مهاجرین درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده بود .[5]
«ابن قتیبه» مى افزاید:
… فاطمه(علیها السلام) چون صداى آن ها را شنید ، با صداى بلند ندا کرد: اى پدر! اى رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)! ما پس از تو چه (ظلم ها) که از (عمر) ابن خطاب و (ابوبکر) ابن ابى قحافه دیدیم…[6]
5 . محمد بن جریر طبری (310هـ) :
عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى کشم مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.[7]
6 . مسعودی شافعی (345هـ) :
به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بیرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گردید .[8].
7 . ابن عبد ربّه (463هـ) :
ابن عبد ربّه در العقد الفرید مینویسد :
ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خوددارى کردند، با آنان جنگ کن. عمر با شعله آتشى که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(علیها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حرکت کرد. فاطمه(علیها السلام)گفت: یابن الخطاب اجیت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر این که به آنچه امت در آن داخل شده اند (بیعت با ابوبکر) شما هم داخل شوید … .[9]
8 . ابن عبد البر قرطبی (368 -463هـ) :
ابن عبدالبر قرطبى می گوید :
پس فاطمه به ایشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان می کنم . و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد .[10]
9 . مقاتل بن عطیة (505هـ) :
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (علیها السلام) فرستاد ، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد … .[11]
10 . ابی الفداء (732هـ) :
وی در تاریخش مینویسد :
ابو بکر عمر را به نزد علی و همراهیان وی فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه بیرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ایشان جنگ بنما . پس عمر با مقداری آتش به سمت ایشان آمد تا خانه را به آتش بکشد . پس فاطمه علیها السلام او را دید و گفت به کجا می روی ای فرزند خطاب . آیا آمده ای که خانه ما را به آتش بکشی؟ گفت آری مگر اینکه همان کاری را بنمایید که مردم کردند . پس علی بیرون آمده به نزد ابا بکر رفت پس با وی بیعت نمود.[12]
11 . صفدی (764هـ) :
عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ضربه ای زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد .[13]
12 . ابن حجر عسقلانی (852هـ) و شمس الدین ذهبی (748هـ ):
ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان و ذهبی در میزان الإعتدال می نویسند :
عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید .[14]
13 . ابو ولید محمد بن شحنه حنفی (817هـ):
عمر به خانه علی آمد تا آن را با کسانی که در آن بودند به آتش بکشد ، پس فاطمه او را دید ؛ عمر به او گفت : در آن چیزی که همه امت در آن وارد شدند ، وارد شوید ( بیعت با ابو بکر).[15]
14 . محمد حافظ ابراهیم (1287-1351هـ):
محمد حافظ ابراهیم ، شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد ، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است . وی در قصیده معروف به «قصیده عمریّة» ، یکی از افتخارات عمر بن خطاب این دانسته که در خانه علی علیه السلام آمد و گفت : اگر بیرون نیایید و با ابوبکر بیعت نکنید ، خانه را به آتش می کشم ولو دختر پیامبر در آن جا باشد .
جالب آن است که وی قصیده اش را در یک جلسه بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند ؛ بلکه تشویق کردند و به وی مدال افتخار نیز دادند . وی در این قصیده می گوید :
و گفتاری که عمر آن را به علی (علیه السلام) گفت به چه شنونده بزرگواری و چه گوینده مهمی ؟! به او گفت : اگر بیعت نکنی ، خانه ات را به آتش می کشم و احدی را در آن باقی نمی گذارم؛ هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد . جز ابو حفص (عمر) کسی جرأت گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت .[16]
15 . عمر رضا کحالة (معاصر) :
وی اینگونه نقل می کند :
ابو بکر عمر را به دنبال عده ای که از بیعت با او سرباز زده بودند _ از جمله عباس و زبیر و سعد بن عبادة _ و نزد آقا امیر المؤ منین علی علیه السلام در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد ، عمر آمد و آنها را صدا زد که بیرون بیایند آنها در خانه بودند و از بیرون آمدن ابا کردند ، عمر هیزم طلب کرد و گفت : قسم به آنکه جان عمر در دست اوست یا بیرون بیائید و یا اینکه خانه را با اهلش به آتش می کشم . به گفته شد ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه فاطمة است ، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد ( خانه را به آتش می کشم ) .[17]
16 . عبد الفتاح عبد المقصود :[18]
این دانشمند مشهور مصری ، داستانِ هجوم به خانه وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به آن ها اشاره می کنیم :
عمر گفت : قسم به کسی که جان عمر در دست او است ، بیرون بیایید و الا خانه را بر سر ساکنانش به آتش می کشم ! گروهی که از خدا می رسیدند و حرمت پیامبر را در نسل او نگه می داشتند ، گفتند : ای أبا حفص ! فاطمه در این خانه است . و او بی پروا فریاد زد : باشد ! عمر نزدیک آمد و در زد ، سپس با مشت و لگد در کوبید تا به زور وارد شود ، علی (علیه السلام) پیدا شد .
صدای ناله زهرا در آستانه خدا بلند شد . آن صدا ، طنین استغاثه ای بود که دختر پیامبر سر داده و می گفت : پدر ! ای رسول خدا …
می خواست از دست ظلم یکی از اصحابش او را که در نزدیکی وی در رضوان پروردگارش خفته بود ، برگرداند ، تا که سرکش گردن فراز بی پروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زایل سازد و شدّت عمل و سختگیریش را نابود کند و آرزو می کرد قبل از این که چشمش به وی بیفتد ، صاعقه ای نازل شده او را در یابد .
وقتی جمعیت برگشت و عمر می خواست همچون آهوان رمیده ، از برابر صیحه زهراء فرار کند ، علی از شدت تأثیر و حسرت با گلوی بغض گرفته و اندوهی گران ، چشمش را در میان آنان می گردانید و انگشتان خود را بر قبضه شمشیر فشار می داد و می خواست از شدت خشم در آن فرو رود .[19]
و باز در همان کتاب می نویسد :
مگر دهان مردم بسته و بر زبانها بند است که قصه هیزمی را که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه جمع کنند بازگو نکنند ؟! آری زاده خطاب دور خانه را که علی و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا بدین وسیله آنان را قانع سازد یا بی محابا بتازند !
همه این داستان ها با نقشه ای از پیش طرح شده یا ناگهانی پیش آمد . مانند کفی روی موج ظاهر شد و اندکی نپائید که همراه جوش و خروش عمر از میان رفت ! … این مرد خشمگین و خروشان به سوی خانه علی روی آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند یا نزدیک بود هجوم آورند ، ناگهان چهره ای چون چهره رسول خدا میان در آشکار شد ـ چهره ایکه پرده اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصیبت بر آن آشکار است ، در چشمهایش قطرات اشک می درخشد و بر پیشانش گرفتگی غضب هویدا بود … عمر به جای خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از میان رفت ، همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ایستادند ، زیرا روی رسول خدا را از خلال روی حبیبه اش زهرا (سلام الله علیها) دیدند ، سرها از شرمندگی و حیا به زیر آمد و چشمها پوشیده شد ، دیگر تاب از دلها رفت همین که دیدند فاطمه مانند سایه ای حرکت کرد و با قدمهای حزن زده لرزان اندک اندک به سوی قبر پدر نزدیک شد … چشمها و گوشها متوجه او گردید ، ناله اش بلند شد باران اشک می ریخت و با سوز جگر پی در پی پدرش را صدا می زد: «بابا ای رسول خدا … ای بابا رسول خدا ! … » [20]
گویا از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه به لرزه درآمد … باز زهرا نزدیک تر رفت و به آن تربت پاک روی آورد و همی به آن غایب حاضر استغاثه می کرد :
«بابا ای رسول خدا… پس از تو از دست زاده خطاب وزاده ابی قحافة چه برسر ما آمد!» دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد ، آن مردم آرزو می کردند که زمین شکافته شود و در میان خود پنهانشان سازد .[21]
پشیمانی ابوبکر در آخرین روزهای زندگی :
معمولاً هر شخصی در آخرین روزهای زندگیش و هنگامی که احساس می کند مرگ به او نزدیک شده است ، مهمترین سخنان خود را گفته و اساسی ترین سفارش ها را می کند .
ابن أبی قحافه نیز در آخرین روزهای عمرش ، سخنانی گفته است که شنیدن آنها واقعیتهای بسیاری را آشکار میکند ؛ هر چند که او حتی در این جا نیز از گفتن تمام حقایق خودداری کرده است ؛ اما همین اندازه اش نیز برای اثبات بسیاری از مسائل کفایت میکند .
وی در آخرین روزهای عمرش ، اعتراف میکند که دستور هجوم به خانه صدیقه طاهره را صادر کرده است . تعدادی از علمای اهل سنت ؛ از جمله شمس الدین ذهبی (???هـ ) در تاریخ الإسلام ، در تاریخ زندگی ابوبکر ، محمد بن جریر طبری در تاریخش ، ابن قتیبه دینوری در الإمامة والسیاسة ، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق و … چنین می نویسند :
عبد الرحمن بن عوف در بیماری ابوبکر بر او وارد شد و بر وی سلام کرد ، پس از گفتگویی ، ابوبکر به او چنین گفت : من به چیزی تأسف نمی خورم ، مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیزی که انجام ندادم و سه چیزی که کاش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می رسیدم : دوست داشتم خانه فاطمه را هتک حرمت نمی کردم هر چند برای جنگ بسته شده شود … .[22]
جالب این است که برخی از علمای اهل سنت ، به خاطر حفظ آبروی ابوبکر ، روایت را این گونه تحریف میکند :
آگاه باشید که من بر سه چیز که انجام دادم غصه می خورم ؛ و سه چیز که انجام نداده ام ، و سه چیز که دوست داشتم آن را از رسول خدا می پرسیدم .دوست داشتم که من فلان کار را نمی کردم !!! به علتی که آن را ذکر کرد ؛ ابو عبیده می گوید : من نمی خواهم بگویم ابو بکر چه گفت ( ولی می دانم )…[23]
————————————————
[1] . فرائد السمطین، ج2 ، ص 34 و 35 .
[2] . تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 .
[3] . المصنف ، ج8 ، ص 572 .
[4] . انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586
[5] . الامامة والسیاسة – ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری – ج 1 – ص 30 .
[6] . الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج1، ص 30.
[7] . تاریخ الامم و الملوک ، ج2 ، ص443
[8] . اثبات الوصیة ، ص143
[9] . العقد الفرید، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر .
[10] . الاستیعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج?، ص??? ؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج?، ص??? .
[??] . الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطیه ، ص??? و ??? که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ .
[11] . تاریخ ابوالفداء، ج?، ص??? طبع مصر بالمطبعة الحسینیة .
[12] . الوافى بالوفیات ، ج? ، ص??? .
[13] . لسان المیزان ، ج? ، ص????
[14] . روضة المناظر فی أخبار الأوائل والأواخر ( هامش الکامل لابن الأثیر ) ، ج?? ، ص ??? ( ط الحلبی ، الأفندی سنة ???? ) .
[15] . دیوان محمد حافظ ابراهیم ، ج? ، ص?? .
[16] . اعلام النساء : ج ? ، ص ????
[17] . عبدالفتاح عبدالمقصود، از دانشمندان سنى مذهب و نویسندگان برجسته مصر به حساب مى آید که به هر دو لغت فصیح عربى و زبان عامیانه شعر سروده است. در سال ???? میلادى در اسکندریه مصر متولد شد . او تحصیلات دانشگاهى اش را در رشته تاریخ اسلامى در مصر انجام داد . مدتى رییس دفتر معاون رییس جمهورى (حسن ابراهیم) و مدیر کتابخانه نخست وزیرى مصر بود و همچنین مؤسس و عضو هیأت تحریریه مجله «الحدیث» در اسکندریه شد و در نهایت رییس دفتر نخست وزیر مصر (محمد صدقى سلیمان) گردید .
همچنین وى از جمله مؤلفین کتابهاى درسى رشته تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعى در مصر بوده است . علاوه بر این ها وى داراى تألیفات متعددى است که از جمله مى توان کتاب هاى «ابناءنا مع الرسول»، «یوم کیوم عثمان»، «صلیبیه الى الأبد»، «الزهراء ام ابیها»، «الامام على بن ابى طالب»، «السقیفة و الخلافة» و… نام برد. بزرگترین و مهمترین اثر وى همان کتاب «الامام على بن ابیطالب» در ? جلد مى باشد که آن را در مدت سى سال نگاشته است. در این کتاب وى با بصیرت و ژرف نگرى خاص ، درهاى نوینى از تحقیق را در تاریخ تحلیلى اسلام گشوده و بسیارى از پرده هاى ابهام را از میان برداشته است. او با شهامتى بزرگ و ستودنى که شایسته هر محقق آزاداندیش است ، تاریخ و شخصیت هاى آن را از درون هاله تقدیس و تنزیه که جز به بهاى حق پوشى فراهم نشده بیرون آورد و در معرض نقد و تحلیل و استنتاج قرار داد ، و در عین پایبندى به مذهب اهل سنت توانست با غلبه بر تعصبات و تعلقات گمراه کننده رایج در طى تحقیق و پژوهش سى ساله اش صادقانه جانب انصاف را رعایت کرده به تحلیل علمى تاریخ نیم قرن نخستین اسلامى بپردازد . او در قسمتى از نامه اش در مورد ترجمه فارسى این کتاب مى‌نویسد:
این ترجمه وسیله خیرى براى نزدیک ساختن مذاهب اسلامى (شیعه و سنى) به یکدیگر خواهد گشت ، چه شیعه برخلاف تصورش خواهد دانست که شخصى سنى مانند من درباره امام على(علیه السلام) در کتاب خود چنین انصافى روا داشته است .
[18] . الإمام علی بن أبی طالب ، عبد الفتاح عبد المقصود ، ج? ، ص???-??? و ج? ، ص???-??? .
[19] . المجموعةالکاملة الامام على بن ابیطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سید محمود طالقانى، ج?، ص??? تا ????
[20] . ترجمه برگرفته شده از کتاب علی بن ابی طالب تاریخ تحلیلی نیم قرن اول اسلام ـ ترجمه المجموعة الکاملة الامام على بن ابیطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود ـ مترجم سید محمود طالقانى ، ج ? ، ص ??? تا ??? ، چاپ سوم ، چاپخانه افست حیدری .
[21] . تاریخ الإسلام ، ج? ، ص??? و تاریخ الطبری، ج ?، ص ???، ج ? ص ??? ط دار المعارف بمصر و الامامة والسیاسة – ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی – ج ? – ص ?? و تاریخ مدینة دمشق – ابن عساکر – ج ?? – ص ??? و شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج ? – ص ?? & 47 و المعجم الکبیر – الطبرانی – ج ? – ص ?? و مجمع الزوائد – الهیثمی – ج ? – ص ??? & 203 و مروج الذهب ، مسعودی شافعی ، ج? ، ص??? و میزان الاعتدال – الذهبی – ج ? – ص ??? و لسان المیزان – ابن حجر – ج ? – ص ??? و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج ? ، ص??? و … .
[22] . معجم ما استعجم – البکری الأندلسی – ج ? – ص ???? ????-.
[23] . الکافی، الشیخ الکلینی ، ج?، ص ??? ، باب مولد الزهراء فاطمه علیها السلام ، ح? .


+ نوشته شده در  ساعت ;  توسط www.gharebaneh.com;  | نظرات دیگران: نظر

 

اینک لحظه‌ وداع با علی (ع) ! چه دشوار است.اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر! فرستاد ” ام رافع ” بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که – ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست ‌وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه‌ های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می‌رود. به ام رافع گفت: ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران. آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه ‌ای گذشت و لحظاتی … ناگهان از خانه شیون برخاست. پلک‌هایش را فروبست و چشم‌هایش را به روی محبوبش ـ که در انتظار او بود‌ ـ گشود. شمعی از آتش و رنج ، در خانه‌ علی خاموش شد و علی تنها ماند . با کودکانش. از علی خواسته بود تا او را شب دفن کند ، گورش را کسی نشناسد و … و علی چنین کرد. اما کسی نمی ‌داند که چگونه؟ و هنوز نمی ‌داند کجا؟ در خانه‌اش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست.
و کجای بقیع ؟ معلوم نیست. آنچه معلوم است،‌ رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه . مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته ‌اند. سکوت مرموز شب گوش به گفت‌وگوی آرام علی دارد. و علی که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بی ‌پیغمبر، بی ‌فاطمه. همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است. ساعت ‌ها است.شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه درد او را گوش می ‌دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بی‌وفا و بدبخت، سکوت کرده ‌اند، قبر‌های بیدار و خانه‌ های خفته می‌شنوند.
نسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی برمی‌آید، از سر گور فاطمه به خانه‌ خاموش پیغمبر می‌برد. ـ بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پیوست، سلام ای رسول خدا. ـ از سرگذشت عزیز تو ـ ای رسول خدا ـ شکیبایی من کاست و چالاکی من به ضعف گرایید . اما، در پی سهمگینی فراق تو و سختی مصیبت تو، مرا اکنون جای شکیب هست.
من تو را در شکافته گورت خواباندم و در میانه‌ حلقوم و سینه من جان دادی، “انا لله و انا الیه راجعون”. ودیعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدی است و اما شبم بی‌خواب، تا آنگاه که خدا خانه‌ای را که تو در آن نشیمن داری، برایم برگزیند. هم‌اکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاری در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر.
اینها همه شد، با این که از عهد تو دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است. بر هر دوی شما سلام. سلام وداع کننده‌ای که نه خشمگین است، نه ملول. لحظه‌ای سکوت نمود، خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد.
گویی با هر یک از این کلمات، که از عمق جانش کنده می‌شد ـ قطعه‌ای از هستی‌اش را از دست داده است. درمانده و بیچاره بر جا مانده؛ نمی‌دانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، این‌جا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گویی دیوی است که در ظلمت زشت شب کمین کرده است.
با هزاران توطئه و خیانت و بی‌شرمی انتظار او را می‌کشد. و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقیقت؟ مسئولیت‌هایی که تنها چشم به راه اویند و رسالت سنگینی که بر آن پیمان بسته است؟ درد چندان سهمگین است که روح توانای او را بیچاره کرده است. نمی‌تواند تصمیم بگیرد، تردید جانش را آزار می‌دهد، برود؟ بماند؟ احساس می‌کند که از هر دو کار عاجز است، نمی‌داند که چه خواهد کرد؟
به فاطمه توضیح می‌دهد: “اگر از پیش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشته‌ام، و اگر همین جا ماندم، نه از آن رو است که به وعده‌ای که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده‌ام”. آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه‌ پیغمبر رو کرد، با حالتی که در احساس نمی‌گنجید، گویی می‌خواست به او بگوید که این “ودیعه‌ی عزیز”ی را که به من سپرده‌ای، اکنون به سوی تو بازمی‌گردانم، سخنش را بشنو.
از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آن‌چه را پس از تو دید یکایک برایت برشمارد. فاطمه این‌چنین زیست و این‌چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه‌ ستمدیدگان ـ که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند ـ هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه‌ قربانیان زور و فریب نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، با عشق‌ها و عاطفه‌ها و ایمان‌های شگفت زنان و مردانی که در طول تاریخ اسلام برای آزادی و عدالت می‌جنگیدند، در توالی قرون، پرورش می‌یافت و در زیر تازیانه‌های بی‌رحم و خونین خلافت‌های جور و حکومت‌های بیداد و غصب، رشد می‌یافت و همه‌ دل‌های مجروح را لبریز می‌ساخت.
این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق‌خواهی و عدالت‌طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است. از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک ” زن ” بود، آن‌ چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود. وی در همه‌ ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود. مظهر یک دختر، در برابر پدرش.
مظهر یک همسر در برابر شویش. مظهر یک مادر در برابر فرزندانش. مظهر یک ” زن مبارز و مسئول ” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌ اش. وی خود یک “ امام ” است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده‌آل برای زن، یک “ اسوه ” ، یک شاهد برای هر زنی که می‌خواهد ” شدن خویش ” را خود انتخاب کند. او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه‌ پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد. نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.
در میان همه جلوه‌های خیره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌ پرواز روح عظیم علی است. او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می ‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش. این است که علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را. پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌کند.
اینان را “بنی‌علی” می‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”. شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تکیه می‌کند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.
نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ خواستم از ” بوسوئه ” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از ” مریم ” سخن می‌گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند. هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند. هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه ‌شان را به کار گرفته ‌اند. هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی ‌های اعجاز‌گر کرده‌ اند.

اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه ‌ها و کوششها و هنرمندی‌‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته ‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: “مریم (س)، مادر عیسی (ع) است “. و من خواستم با چنین شیوه ‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه‌‌ی بزرگ است. دیدم فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست. نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.فاطمه ، فاطمه است .


+ نوشته شده در  ساعت ;  توسط www.gharebaneh.com;  | نظرات دیگران: نظر

به گزارش واحد اطلاع رسانی ستاد فرهنگی فاطمیه شهرستان دزفول- با همکاری جوانان مساجد و هیئات فرهنگی ، مذهبی و همگام با مردم محب اهل بیت شهرستان دزفول همانند سالهای گذشته در جهت ترویج هر چه بیشتر فرهنگ فاطمی فعالیت های فرهنگی خود را درسطح شهرستان و در راستای بر پایی هر چه با شکوه تر فاطمیه 1390 آغاز نمود.

برنامه های ستاد در ایام فاطمیه 1390شمسی (1432 قمری) به شرح ذیل میباشد:

1-برپائی 11پایگاه فرهنگی تحت نظارت ستاد مرکزی فاطمیه باعنوان فدائیان ولایت به یاد اولین فدائی ولایت حضرت زهرا سلام الله علیها

2-همچون سنوات گذشته،نصب پلاکارد، پرچم و… در سطح شهر(البته به صورت مضاعف)

3- مزین نمودن خودروی شهروندان به نام مقدس حضرت فاطمه زهرا (س)

4-تهیه سی دی انیمیشن ویژه کودکان با عنوان گل یاس

5-تجهیز پایگاه های فرهنگی به محصولات فرهنگی قابل عرضه به شهروندان؛ از جمله:

(شکر و آبلیمو جهت تهیه شربت، کتاب خطبه فدکیه، کتابچه حجاب، پرچم مخصوص نصب بر خودرو و…)

6-برپائی قافله عزاداری روز سوم جمادی الثانی17اردیبهشت) باحضور سادات،علماء،آزادگان و عموم شهروندان و تجمع در حرم حضرت سبزقبا با عنوان تجمع فدائیان ولایت

7-پخش فیلم و تئاتر در سالن دبیرستان کوثر

8-پیگیری و اجرای برخی طرح های قبل اجرا پیرامون حجاب با همکاری طلاب محترم حوزه های علمیه و دانشجویان و…

9-پایگاه های فعال در این طرح عبارتند از:

ستاد مرکزی فاطمیه (درب دبیرستان کوثر)- هیئت خدمتگزاران علی ابن موسی الرضا(میدان پل سوم)- طلاب حوزه علمیه قاضی (میدان خلیج فارس)- مسجد امام سجاد (کوی مقاومت)- مسجد بلال (خیابان امام خمینی جنوبی)- مسجد ثامن الائمه (خیابان 45متری نبش وصال)- مسجد الغدیر(کوی آزادگان)- مسجد حضرت محمد(خیابان منتظری نبش حافظ)- مسجد مقداد (چهارراه شریعتی)- مسجد سیدالشهدا (شهر صفی آباد)- مسجد جامع( شهرک محمد بن جعفر)- مسجد روستای جاته- مسجد ولیعصر (کوی مدرس)

یاد آور می شود پایگاه مرکزی ستاد فرهنگی فاطمیه در طول این ایام دور میدان پل سوم و از روز چهارشنبه 14اردیبهشت ماه به مدت 4روز در خیابان شریعتی درب دبیرستان کوثر برقرار میباشد.


+ نوشته شده در  ساعت ;  توسط www.gharebaneh.com;  | نظرات دیگران: نظر

1


+ نوشته شده در  ساعت ;  توسط www.gharebaneh.com;  | نظرات دیگران: نظر

   1   2   3   4      >