مادرم رو کشتند. مهم نیست اون اتفاق دیروز بود، یک سال پیش بود، صد سال پیش بود یا هزار سال پیش!
هنوز نگاه مظلومش وقتی تو کوچه سیلی زدنش، داره جگرم رو می سورونه، آخه اون لحظه دست من تو دست مادر بود و لرزش دستش رو با تمام وجود احساس می کردم.
هنوز آهنگ حزن آلود صدای مادر که بین در و دیوار فریاد می زد: فضه بیا محسن شهیدم را بگیر! داره جگرم رو تکه تکه می کنه!
هنوز اون لحظه با شکوه خاکسپاری که عاری از خاکیان و پر از عطر کبریان بود جلو چشمام!
مادرم رو کشتند....مادرم رو جلو چشمای من شهید کردن.....انگار همین دیروز بود!
جگرم رو تکه تکه کردن، جلوی چشمان خواهرم زینب.... حسین، حسن را دریاب!
یا مهدی غریب
+
نوشته شده در ساعت ;
توسط www.gharebaneh.com; | نظرات دیگران: نظر